قول داده ام
گاهے،هراز گاهے
فانوس یادت را بے چراغ و چلچله
روشن کنم
خیالت راحت، من ھمان منم
هنوز هم در این شبهاے
بے خواب و بے خاطرہ
میان این کوچه هاے تاریک پرسہ میزنم
اما به هیچ
ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد
خیالت راحت…
بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را افرید
برای تو می نویسم که بدانی تا چه حد می خواهمت. هر آنچه زیان از گفتن آن عاجز است را به رسم امانت به دستهایم می سپارم تا تقدیم قلب پر مهرت کند. برای تو می نویسم از رنج روزهای بی تو بودن . تا بدانی رفتنم نه به اختیار که به اجبار بود. اجباری از سوی تقدیر. برای تو می نویسم. تنها برای تو ...
می دانم روزی این سطرهای نگاشته شده ،این دل زخمخورده و این خاطره ها را بهفراموشخانه ذهنت خواهی سپرد.اما ای کاش به خاطره ها،فرصت خود نمایی هم بدهی. این وب سرشار از احساس و حالات روحی من است که تقدیمش می کنم به آنهایی که در راه عشق رنج هایزیادی متحمل شدن...و حال نگاهم کن و تن خسته و روح دردمندم را به نظاره بنشین...